کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


مسلمان شدن یهودیان با چادر حضرت زهرا

درباره : حضرت زهرا سلام الله علیها
منبع : مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۱۵، بحارالانوار ج ۴۳ ص ۴۷؛ المناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۳۹

روایت اول: ابن شهر آشوب می گويد: حضرت فاطمه سلام الله علیها يكى از لباس هايش ( چادرش) را نزد زن يك يهودى به نام زيد به عنوان وثيقه و ضمانت قرار داد و مقدارى جو قرض گرفت. هنگامى كه زيد يهودى داخل خانهاش شد، نورى را مشاهده كرد و از همسرش پرسيد: اين نور از چيست؟ زن گفت: از اين لباسى است كه فاطمه سلام الله علیها نزد من گرو گذاشته است. پس آن يهودى و همسرش فوراً مسلمان شدند و با اسلام آوردن آنان هشتاد نفر از يهوديانى كه همسايه وى بودند مسلمان شدند. وَ رَهَنَتْ ع كِسْوَةً لَهَا عِنْدَ امْرَأَةِ زَيْدٍ الْيَهُودِيِّ فِي الْمَدِينَةِ وَ اسْتَقْرَضَتِ الشَّعِيرَ فَلَمَّا دَخَلَ زَيْدٌ دَارَهُ قَالَ مَا هَذِهِ الْأَنْوَارُ فِي دَارِنَا قَالَتْ لِكِسْوَةِ فَاطِمَةَ فَأَسْلَمَ فِي الْحَالِ وَ أَسْلَمَتِ امْرَأَتُهُ وَ جِيرَانُهُ حَتَّى أَسْلَمَ ثَمَانُونَ نَفْساً « بحارالانوار ج ۴۳ص ۴۷؛ المناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۳۹»


روایت دوم : ابن عبّاس گويد: يكى از صحرانشينان از قبيله بنى سليم در بيابان سوسمارى ديد و آن را گرفته در ميان آستين لباس خويش جاى داده به طرف رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حركت كرد و هنگامى كه به او رسيد با صداى بلند گفت: اى محمّد! تو همان جادوگر و دروغگويى هستى كه آسمان در زير خود و زمين بر روى خويش دروغگوتر از او نديده است؟ ……در اين حال عمر بن خطاب از جا برخاست تا او را مورد حمله قرار دهد، ولى پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مانع او شده و فرمود: بنشين، زيرا مقام شخص صبور نزديك به مقام پيامبرى است، سپس رو به سوى عرب صحرانشين نموده و به او گفت: اى عرب بنى سليم! اى مرد! اسلام بياور تا از آتش در امان باشى، آنچه كه مال ماست به تو تعلّق خواهد داشت و تو برادر ما در دين اسلام خواهى بود.

عرب باديه ‏نشين عصبانى شد و گفت: به لات و عزّى سوگند تا اين سوسمار به تو ايمان نياورد من ايمان نخواهم آورد. …...آن سوسمار را از آستين خود بيرون آورده رها كرد. هنگامى كه آن مرد سوسمار را رها كرد آن حيوان به سرعت از جمعيت دور مىشد كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم او را صدا زده و فرمود: نزد من بيا. سوسمار بازگشت و نزد پيامبر آمده و به او نگاه كرد و ثابت ايستاد، پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گفت: اى سوسمار، من كيستم؟ در اين حال آن حيوان به زبانى فصيح گفت: تو محمّد بن عبد اللَّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف هستى. پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: تو چه كسى را مى ‏پرستى؟ حيوان گفت: عبادت مىكنم خدايى را كه دانه را مىشكافد و انسان را مى ‏آفريند، و ابراهيم را خليل خود و تو را حبيبش قرار داده است. اى رسول خدا! همانا كه تو صادق و راستگو مى‏ باشى تو هدايت‏ شدهاى با بركت و هدايت‏ كنندهاى پر بركت هستى تو دين پاك و حنيفى را براى ما آوردى بعد از آنكه ما مانند درازگوش بىعقل و فهم بت‏ها را عبادت مىكرديم پس اى بهترين دعوت‏ كننده، و اى بهترين فرستاده تو را لبيك مى ‏گويم كه تاكنون چون تويى به سوى جنّ و انس نفرستادهاند ما مردمانى از قبيله سليم هستيم. ….و آنگاه دهان سوسمار بسته شد و ديگر سخنى نگفت.

هنگامى كه عرب صحرانشين اين وضعيت را مشاهده كرد با خود گفت: وا عجبا! اين حيوانى كه من آن را از بيابان ها شكار كردم و عقل و فهم ندارد با محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اين گونه سخن مىگويد و در باره نبوت او شهادت مىدهد، بعد از آنچه كه اكنون ديدم ديگر نيازى به نشانه براى اثبات حقانيت اين مرد ندارم. و سپس به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گفت: دستت را دراز كن تا بيعت كنم، همانا شهادت مىدهم كه معبودى جز خداى يكتا وجود ندارد و شهادت مى ‏دهم كه تو فرستاده او هستى. مرد صحرانشين، بدين صورت اسلام آورد، و اسلامش نيز نيكو بود. پس از اين سخنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شتر و عمامه ای به او بخشید و از او پرسيد: آيا از مال دنيا چيزى دارى؟ اعرابى گفت: سوگند به آنكه تو را به حق مبعوث نموده، در ميان چهار هزار مرد از قبيله بنى سليم، هيچ كس فقيرتر و نادارتر از من نيست. سپس پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به اصحابش فرمود: چه كسى به اين مرد توشه راه مى ‏دهد تا خداوند توشه تقوى به او عطا كند؟

راوى مىگويد: سلمان رفت و خانه ‏هاى پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را جستجو كرد و در نزد زنان پيامبر غذايى نبود تا به او بدهند لذا متوجّه خانه فاطمه سلام الله علیها شد و با خود گفت: اگر خيرى باشد در منزل فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خواهد بود. پس در خانه فاطمه را زد و فاطمه سلام الله علیها از پشت در گفت: كيست؟ چه حاجتى دارى؟

سلمان قصه ايمان آوردن اعرابى و ساير وقايع را براى فاطمه سلام الله علیها بيان نمود و فاطمه فرمود: اى سلمان! سوگند به خداوندى كه محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را به حق مبعوث فرموده ما مدّت سه روز است كه غذايى نخورده‏ ايم، حسن و حسين از شدّت گرسنگى بهانهجويى مىكنند و اكنون نيز به خواب رفتهاند، ولى با وجود اين اگر خيرى بر در خانه من بيايد آن را رد نخواهم كرد، اى سلمان! اين پيراهن را بگير و نزد شمعون يهودى ببر و به او بگو: فاطمه سلام الله علیها دختر محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مى‏ گويد: اين پيراهن را رهن بردار و در مقابل آن يك من خرما و يك من جو بده تا به زودى به خواست خدا پول آن را مى ‏پردازم.

سلمان پيراهن را گرفته و همان گونه كه فاطمه سلام الله علیها فرموده بود عمل كرد، هنگامى كه شمعون يهودى آن پيراهن را در دست گرفت به آن مى‏ نگريست و اشك مىريخت و مىگفت: اى سلمان! اين همان زهد و تقواى واقعى در دنياست كه حضرت موسى در تورات به ما وعده كرده است، و من اكنون شهادت مىدهم كه خدا يكى است و محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده اوست. بدين وسيله آن يهودى سرشناس اسلام آورد و آنچه را كه فاطمه سلام الله علیها خواسته بود به سلمان داد و سلمان آنها را نزد فاطمه سلام الله علیها آورده و تحويل وى نمود.

حضرت فاطمه سلام الله علیها بلافاصله جو را آسيا نمود و خميرى ساخته و نان پخت، آنگاه همه آنها را به سلمان داد و به او فرمود: اينها را بگير و به حضور پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ببر. سلمان گفت: اى فاطمه! سلام الله علیها يكى از اين نانها را براى حسن و حسين بردار كه آرام شوند. فاطمه سلام الله علیها فرمود: اى سلمان! ما از چيزى كه در راه خدا داده‏ ايم، نمىخوريم. سلمان نانها را گرفت و نزد پيامبرصلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آورد. وقتى چشم رسول خدا به سلمان افتاد، پرسيد: اى سلمان! اين نان ها را از كجا آورده ‏اى؟ سلمان گفت: از منزل دخترتان فاطمه.سلام الله علیها  پيامبر خدا كه خود نيز سه روز غذايى نخورده بود، برخاست و به سوى منزل فاطمه سلام الله علیها رفت، و چون در را به صدا درآورد فاطمه سلام الله علیها در را باز كرد و هنگامى كه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چهره زرد فاطمه سلام الله علیها و چشمان فرورفته او را مشاهده كرد فرمود: دخترم! چرا رنگ چهره ‏ات زرد شده و چشمانت در حدقه به گودى رفته است.

فاطمه سلام الله علیها گفت: اى پدر! مدت سه روز است كه طعامى نخورده ‏ايم، و حسن و حسين از شدّت گرسنگى بهانه‏ گيرى كردند و اكنون به خواب رفته ‏اند.

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وارد منزل شده و حسن و حسين را از خواب بيدار كرده هر يك را بر يكى از زانوهايش نشانيد و فاطمه سلام الله علیها در مقابل پدر بر زمين نشست و پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حالى كه متأثر شده بود او را در آغوش گرفت، در اين حال على عليه السّلام نيز وارد شده و در كنار پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نشست و پيامبر با دستش او را به سوى خود كشيده و آنگاه به سوى آسمان نگريسته و گفت: اى خدا و مولاى من! اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا از تو مىخواهم كه هر گونه زشتى و پليدى را از آنها دور كنى، و ايشان را از معاصى تطهير و پاكيزه گردانى.

راوى گويد: سپس فاطمه سلام الله علیها برخاست و داخل اطاق مخصوص خود شد و پس از به جاى آوردن دو ركعت نماز دستش را به سوى آسمان بلند كرده و گفت: پروردگارا! اين محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پيامبر تو، و اين على پسر عموى او، و اينان حسن و حسين نوههاى فرستاده و رسول تو هستند، خداوندا! طعامى از آسمان براى ما فرو فرست مانند آن طعامى كه بر بنى اسرائيل عطا نمودى، گر چه آنان كفران نعمت كردند، بار خدايا آن طعام را بر ما عطا كن، همانا خواهى ديد كه ما در مقابل آن شاكر و سپاسگزاريم. ابن عبّاس گويد: سوگند به خداوند! هنوز دعاى فاطمه سلام الله علیها به آخر نرسيده بود كه كاسه ‏اى پر از غذا، كه از آن بخار متصاعد مىشد فرود آمد و از آن بويى مانند مشك متصاعد گشت.

فاطمه سلام الله علیها آن غذا را برداشت و در مقابل پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، على و فرزندانش گذارد، وقتى چشم على عليه السّلام به آن غذا افتاد از فاطمه سلام الله علیها پرسيد: اين غذا را از كجا آوردى؟

پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به على عليه السّلام فرمود: اى على! بخور و جستجو مكن، سپاس خدايى را كه مرا زنده نگاه داشت تا ببينم كه چگونه از دخترم همان معجزهاى صادر مىشود كه از مريم دختر عمران صادر شده بود همان مريمى كه هر گاه زكريا در محراب عبادت نزد او مى‏ رفت طعامى مىيافت و هنگامى كه از او سؤال مى ‏كرد: اين طعام از كجا آمده است؟ پاسخ مىشنيد: از طرف خدا، همان خدايى كه هر كه را خواهد بى ‏حساب روزى دهد. پس همه ايشان از آن غذا خوردند و پيامبر از خانه فاطمه سلام الله علیها خارج گرديد.

ابن عبّاس در ادامه قصّه اعرابى گويد: مرد باديه ‏نشين هنگامى كه زاد و توشه راه را گرفت، بر شتر خويش سوار شد و نزد قبيله بنى سليم بازگشت و هنگامى كه به آنجا رسيد با صدايى بلند فرياد برآورده و گفت: بگوييد كه خداوند يكى است و محمّد فرستاده اوست. مردان قبيله وقتى اين سخنان را از او شنيدند شمشيرها را برهنه كرده و اطراف او را گرفته و گفتند: تو دين محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را اختيار كردهاى در حالى كه او فردى ساحر و دروغگوست!! اعرابى گفت: چنين نيست، اى قبيله بنى سليم، به درستى كه معبود و خداى محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بهترين معبود است و محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بهترين پيامبر، من نزد او رفتم در حالى كه گرسنه بودم و او سيرم كرد، برهنه بودم لباسم داد، پياده بودم سوارم كرد، و آنگاه قصّه سوسمار را براى آنان باز گفت و آن اشعارى را كه براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سروده بود براى آنها بازخواند و در آخر گفت: اى قبايل بنى سليم! اسلام بياوريد تا از آتش جهنّم در امان باشيد. پس در آن روز چهار هزار مرد شجاع اسلام آوردند و هميشه با پرچم هاى سبز خود در خدمت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حاضر و آماده بودند.

متن عربی روایت: ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ خَرَجَ أَعْرَابِيٌّ مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ يَتَبَدَّى فِي الْبَرِّيَّةِ فَإِذَا هُوَ بِضَبٍّ قَدْ نَفَرَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَسَعَى وَرَاءَهُ حَتَّى اصْطَادَهُ ثُمَّ جَعَلَهُ فِي كُمِّهِ وَ أَقْبَلَ يَزْدَلِفُ نَحْوَ النَّبِيِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَلَمَّا أَنْ وَقَفَ بِإِزَائِهِ نَادَاهُ يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ السَّاحِرُ الْكَذَّابُ الَّذِي مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ مِنْ ذِي لَهْجَةٍ هُوَ أَكْذَبُ مِنْكَ…… فَوَثَبَ إِلَيْهِ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ لِيَبْطِشَ بِهِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اجْلِسْ يَا أَبَا حَفْصٍ فَقَدْ كَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يَكُونَ نَبِيّاً ثُمَّ الْتَفَتَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إِلَى الْأَعْرَابِيِّ فَقَالَ لَهُ يَا أَخَا بَنِي سُلَيْمٍ أَسْلِمْ تَسْلَمْ مِنَ النَّارِ يَكُونُ لَكَ مَا لَنَا وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْنَا وَ تَكُونُ أَخَانَا فِي الْإِسْلَامِ قَالَ فَغَضِبَ الْأَعْرَابِيُّ وَ قَالَ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى لَا أُومِنُ بِكَ يَا مُحَمَّدُ أَوْ يُؤْمِنَ هَذَا الضَّبُّ ثُمَّ رَمَى بِالضَّبِّ عَنْ كُمِّهِ فَلَمَّا أَنْ وَقَعَ الضَّبُّ عَلَى الْأَرْضِ وَلَّى هَارِباً فَنَادَاهُ النَّبِيُّ ص أَيُّهَا الضَّبُّ أَقْبِلْ إِلَيَّ فَأَقْبَلَ الضَّبُّ يَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ  قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أَيُّهَا الضَّبُّ مَنْ أَنَا فَإِذَا هُوَ يَنْطِقُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ ذَرِبٍ غَيْرِ قَطِعٍ فَقَالَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مَنْ تَعْبُدُ قَالَ أَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا وَ اصْطَفَاكَ يَا مُحَمَّدُ حَبِيباً ثُمَّ أَنْشَأَ يَقُولُ‏

          أَلَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ صَادِقٌ             فَبُورِكْتَ مَهْدِيّاً وَ بُورِكْتَ هَادِياً

             شَرَعْتَ لَنَا دِينَ الْحَنِيفَةِ بَعْدَ مَا             عَبَدْنَا كَأَمْثَالِ الْحَمِيرِ الطَّوَاغِيَا

             فَيَا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَ يَا خَيْرَ مُرْسَلٍ             إِلَى الْجِنِّ بَعْدَ الْإِنْسِ لَبَّيْكَ دَاعِياً

قَالَ ثُمَّ أَطْبَقَ عَلَى فَمِ الضَّبِّ فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً فَلَمَّا أَنْ نَظَرَ الْأَعْرَابِيُّ إِلَى ذَلِكَ قَالَ وَا عَجَبَا ضَبٌّ اصْطَدْتُهُ مِنَ الْبَرِّيَّةِ ثُمَّ أَتَيْتُ بِهِ فِي كُمِّي لَا يَفْقَهُ وَ لَا يَنْقَهُ وَ لَا يَعْقِلُ يُكَلِّمُ مُحَمَّداً صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بِهَذَا الْكَلَامِ وَ يَشْهَدُ لَهُ بِهَذِهِ الشَّهَادَةِ أَنَا لَا أَطْلُبُ أَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ مُدَّ يَمِينَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَأَسْلَمَ الْأَعْرَابِيُّ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ  …….قَالَ فَمَضَى سَلْمَانُ حَتَّى طَافَ تِسْعَةَ أَبْيَاتٍ مِنْ بُيُوتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَلَمْ يَجِدْ عِنْدَهُنَّ شَيْئاً فَلَمَّا أَنْ وَلَّى رَاجِعاً نَظَرَ إِلَى حُجْرَةِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَالَ إِنْ يَكُنْ خَيْرٌ فَمِنْ مَنْزِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَقَرَعَ الْبَابَ فَأَجَابَتْهُ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ مَنْ بِالْبَابِ فَقَالَ لَهَا أَنَا سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ فَقَالَتْ لَهُ يَا سَلْمَانُ وَ مَا تَشَاءُ فَشَرَحَ قِصَّةَ الْأَعْرَابِيِّ وَ الضَّبِّ مَعَ النَّبِيِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قَالَتْ لَهُ يَا سَلْمَانُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ لَنَا ثَلَاثاً مَا طَعِمْنَا وَ إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَدْ اضطربا علي من شدة الجوع ثم رقدا كأنهما فرخانِ مَنْتُوفَانِ وَ لَكِنْ لَا أَرُدُّ الْخَيْرَ إِذَا نَزَلَ الْخَيْرُ بِبَابِي يَا سَلْمَانُ خُذْ دِرْعِي هَذَا ثُمَّ امْضِ بِهِ إِلَى شَمْعُونَ الْيَهُودِيِّ وَ قُلْ لَهُ تَقُولُ لَكَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أَقْرِضْنِي عَلَيْهِ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ وَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ أَرُدَّهُ عَلَيْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى ... قَالَ فَأَخَذَ شَمْعُونُ الدِّرْعَ ثُمَّ جَعَلَ يُقَلِّبُهُ فِي كَفِّهِ وَ عَيْنَاهُ تَذْرِفَانِ بِالدُّمُوعِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا سَلْمَانُ هَذَا هُوَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا هَذَا الَّذِي أَخْبَرَنَا بِهِ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ فِي التَّوْرَاةِ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَأَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ ثُمَّ دَفَعَ إِلَى سَلْمَانَ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ وَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ فَأَتَى بِهِ سَلْمَانُ إِلَى فَاطِمَةَ فَطَحَنَتْهُ بِيَدِهَا وَ اخْتَبَزَتْهُ خُبْزاً ثُمَّ أَتَتْ بِهِ إِلَى سَلْمَانَ فَقَالَتْ لَهُ خُذْهُ وَ امْضِ بِهِ إِلَى النَّبِيِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قَالَ فَقَالَ لَهَا سَلْمَانُ يَا فَاطِمَةُ خُذِي مِنْهُ قُرْصاً تُعَلِّلِينَ بِهِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَالَتْ يَا سَلْمَانُ هَذَا شَيْ‏ءٌ أَمْضَيْنَاهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَسْنَا نَأْخُذُ مِنْهُ شَيْئاً قَالَ فَأَخَذَهُ سَلْمَانُ فَأَتَى بِهِ النَّبِيَّ  فَلَمَّا نَظَرَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إِلَى سَلْمَانَ قَالَ لَهُ يَا سَلْمَانُ مِنْ أَيْنَ لَكَ هَذَا قَالَ مِنْ مَنْزِلِ بِنْتِكَ فَاطِمَةَ قَالَ وَ كَانَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لَمْ يَطْعَمْ طَعَاماً مُنْذُ ثَلَاثٍ قَالَ فَوَثَبَ النَّبِيُّ حَتَّى وَرَدَ إِلَى حُجْرَةِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَرَعَ الْبَابَ وَ كَانَ إِذَا قَرَعَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم الْبَابَ لَا يَفْتَحُ لَهُ الْبَابَ إِلَّا فَاطِمَةُ فَلَمَّا أَنْ فَتَحَتْ لَهُ الْبَابَ نَظَرَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إِلَى صُفَارِ وَجْهِهَا وَ تَغَيُّرِ حَدَقَتَيْهَا فَقَالَ لَهَا يَا بُنَيَّةِ مَا الَّذِي أَرَاهُ مِنْ صُفَارِ وَجْهِكِ وَ تَغَيُّرِ حَدَقَتَيْكِ فَقَالَتْ يَا أَبَتِ إِنَّ لَنَا ثَلَاثاً مَا طَعِمْنَا طَعَاماً وَ إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَدِ اضْطَرَبَا عَلَيَّ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ ثُمَّ رَقَدَا كَأَنَّهُمَا فَرْخَانِ مَنْتُوفَانِ قَالَ فَأَنْبَهَهُمَا النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَأَخَذَ وَاحِداً عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْمَنِ وَ الْآخَرَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ وَ أَجْلَسَ فَاطِمَةَ بَيْنَ يَدَيْهَا وَ اعْتَنَقَهَا النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَاعْتَنَقَ النَّبِيَّ ص مِنْ وَرَائِهِ ثُمَّ رَفَعَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم طَرْفَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَقَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً قَالَ ثُمَّ وَثَبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سلام الله علیها حَتَّى دَخَلَتْ إِلَى مِخْدَعٍ لَهَا فَصَفَّتْ قَدَمَيْهَا فَصَلَّتْ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ رَفَعَتْ بَاطِنَ كَفَّيْهَا إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَتْ إِلَهِي وَ سَيِّدِي هَذَا مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ هَذَا عَلِيٌّ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّكَ وَ هَذَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطَا نَبِيِّكَ إِلَهِي أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ كَمَا أَنْزَلْتَهَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكَلُوا مِنْهَا وَ كَفَرُوا بِهَا اللَّهُمَّ أَنْزِلْهَا عَلَيْنَا فَإِنَّا بِهَا مُؤْمِنُونَ‏ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ اللَّهِ مَا اسْتَتَمَّتِ الدَّعْوَةُ فَإِذَا هِيَ بِصَحْفَةٍ مِنْ وَرَائِهَا يَفُورُ قُتَارُهَا وَ إِذَا قُتَارُهَا أَزْكَى مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ فَاحْتَضَنَتْهَا ثُمَّ أَتَتْ بِهَا إِلَى النَّبِيِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَلَمَّا أَنْ نَظَرَ إِلَيْهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ سلام الله علیها مِنْ أَيْنَ لَكِ هَذَا وَ لَمْ يَكُنْ عَهِدَ عِنْدَهَا شَيْئاً فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم كُلْ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ لَا تَسْأَلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُمِتْنِي حَتَّى رَزَقَنِي وَلَداً مَثَلُهَا مَثَلُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ  قَالَ فَأَكَلَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ خَرَجَ النَّبِيُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ تَزَوَّدَ الْأَعْرَابِيُّ وَ اسْتَوَى عَلَى رَاحِلَتِهِ وَ أَتَى بَنِي سُلَيْمٍ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أَرْبَعَةُ آلَافِ رَجُلٍ فَلَمَّا أَنْ وَقَفَ فِي وَسْطِهِمْ نَادَاهُمْ بِعُلُوِّ صَوْتِهِ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ فَلَمَّا سَمِعُوا مِنْهُ هَذِهِ الْمَقَالَةَ أَسْرَعُوا إِلَى سُيُوفِهِمْ فَجَرَّدُوهَا ثُمَّ قَالُوا لَهُ لَقَدْ صَبَوْتَ إِلَى دِينِ مُحَمَّدٍ السَّاحِرِ الْكَذَّابِ فَقَالَ لَهُمْ مَا هُوَ بِسَاحِرٍ وَ لَا كَذَّابٍ ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ بَنِي سُلَيْمٍ إِنَّ إِلَهَ مُحَمَّدٍ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خَيْرُ إِلَهٍ وَ إِنَّ مُحَمَّداً صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خَيْرُ نَبِيٍّ أَتَيْتُهُ جَائِعاً فَأَطْعَمَنِي وَ عَارِياً فَكَسَانِي وَ رَاجِلًا فَحَمَلَنِي ثُمَّ شَرَحَ لَهُمْ قِصَّةَ الضَّبِّ مَعَ النَّبِيِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ أَنْشَدَهُمُ الشَّعْرَ الَّذِي أَنْشَدَ فِي النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ يَا مَعَاشِرَ بَنِي سُلَيْمٍ أَسْلِمُوا تَسْلَمُوا مِنَ النَّارِ فَأَسْلَمَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ أَرْبَعَةُ آلَافِ رَجُلٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الرَّايَاتِ الْخُضْرِ وَ هُمْ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ  « مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۱۵، بحارالانوار ج ۴۳ ص ۷۱»